دیکتاتورها و دستگاه تبلیغاتشان از گذشت زمان کمال سو استفاده را برده و تاریخ را به سود خود تحریف میکنند. زمانی که عمر چنین حکومت خودکامه ای از دو دهه میگذرد، چشم امید جباران حکومتی به نسلهایی است که ادمکشیهای اولیه آنها را به چشم ندیدند، سلاخیهای عمومی را شاهد نبوده اند و بعد از دهه ها به حرمت جان باختن، شکنجه و تبعید عده ای هموطن از خود گذشته، رایحه بی رمقی از آزادیهای ظاهری و بی معنی که حکومت جلاد در اخطارشان نهاده، به مشام میکشند و خرسندند. در این چند روز مسئله ای بیش از هر چیز دیگر توجهم را جلب کرد. به نحوی دستگاه پروپکاندای جمهوری جهل و ظلم مغز شویی کرده که بسیاری از جوانان متولد دو دهه اخیر ایران واقعا معتقدند که هنرمندان تبعیدی که خارج از کشور خود زندگی میکنند به میل خود به اینجا آمده اند. هنرمندانی که فقط با ابزار هنر خود آن کشور را ترک کرده و به سختی در طول سالیان بر پای ایستادند را، هنرمندان فراری نام داده، و این بچه های بی خبر هم به واقع گمان دارند که هنرمندان از روی شکم سیری و دل خوش کشور گل و بلبل اسلامی را رها کرده و به جای جای جهان رفته اند. تعجبم از هنرمندان ایرانی تبعیدیست که این هجمه را میبینند و هیچ عکس العمل جمعی در مقابل این نابکارها ندارند!؟ برای آگاهی کسانی که این نوشته بنده را میخوانند یاد آوری کوچکی دارم از برخورد نظام عقب مانده مذهبی با هنرمندان، چه باقی مانده در ایران چه در تبعید و چه آنهایی که بعد از کوبیده شدن میخ این نظام از آن فراری شدند. هنرمندان بسیاری داشتیم که در اوج شکوفایی هنری شان در ایران باقی ماندند، سالیان سال آنها را به محکمه و بازجویی کشاندند، چون دیوهای پر عقده و وحشی سالها با خشونت هر چه تمامتر به آنها بی احترامی کردند و بعد از شکنجه و ارعاب آنها را به کنج تنهایی کشاندند و حسرت یک لحظه هنرنمایی را بر دل شکسته آنها نهادند، جناب فردین، اقای ملک مطیعی، جناب فرهاد مهراد و بسیارانی دیگر جزو این گروه بودند که با غم سنگین و دل شکسته در کشور خودشان از این دنیا رفتند، خانوم گوگوش ۲۵ سال در آن کشور دهان بسته و در عزلت بهترین سالهای هنریش به یغما رفت. هنرمندانی داریم که با وجود پا گرفتن در حریم همین حکومت، بلاخره برای بال گشودن و ترقی مجبور به ترک ایران که به لطف خشک مذهبان تروریست، هنر هم مرزهایی مذهبی و بدور از شکوفایی دارد، شدند، چون گلشیفته فرهانی و شادمهر عقیلی حتی برای سرشان جایزه گذاشته شد چون شاهین نجفی. هنرمندانی داشتیم که با امید بستن به پیشرفت حکومت ضد هنر و مذهبی به ایران بازگشتند و با درد و غم متوجه شدند چنین حکومتی قطره ای بخشش در ارگانهای پلیدش وجود ندارد نمونه حبیب عزیزمان در این مورد بسیار برجسته است. هنرمندانی که در تبعید توان بازگشت به جایگاه سابق خویش را نداشته و در فقر و تنهایی از میان ما رفتند چون سوسن صدایی که از کف خیابانهای تهران به شهرت رسید و در دل همه ایرانیان جای داشت. بسیاری در حسرت دیدن دوباره وطن و خانواده در غریبی چشم از جهان فرو بستند همچون اسطوره هایی چون ویگن بزرگ، هایده بانوی آواز و مهستی بی رقیب. هنرمندانی که موفق به خارج شدن از ایران انقلاب زده شدند، در نهایت نا امیدی هر آنچه داشتند جا گذاشتند و بالاتر از مادیات ، ملتی را که خون رگهای هر هنرمند است پشت سر نهادند و به کشوری غریب پناه بردند. هنرمندانی که حتی شاید زبان کشور میهمان را هم نمیدانستند و از سرامدان و نامداران کشور خود بودند و باید کاری دگر را از صفر شروع میکردند. بعضی حتی به مشاغل دون شانشان دست زدند برای گذران زندگی، آنها سختیهای بسیار به جان خریدند تا توان پرداخت به کارهای هنری داشته باشند. بی وقفه با ترس از قاتلان و قداره بندان رژیم تروریستی در خارج از ایران روز و شب گذراندند همانگونه که فریدون فرخ زاد نازنینمان از قربانیان این تروریستهای حکومتی شد.این جوانان ناپخته و مغز شویی شده کنسرتها و مراسم سینمایی و آمد و شدها و فستیوالهای امروز را میبینند و گمان میکنند از آغاز انقلاب، وضع هنرمندان بدین منوال بوده است، و اگر امروز وارد ایران شوند با شور و شعف به آنها خوش آمد میگویند. جمهوری جهل در بسیاری از مبانی اعتقادی تغییرات عظیمی در زمینه هایی که به نفعش بوده، ایجاد کرده، مثل شعار «نه شرقی نه غربی - جمهوری اسلامی» که این روزها به هم آغوشی جانانه ای در تختواب چین و روسیه تبدیل شده است. ولی هرگز جرات تغییر در قوانین عقب مانده ای که مربوط به احساسات عمیق مردم ایران است را ندارند. هنوز شدیدا از افرادی که مردم قلبا دوست میدارند، میترسند.ترسشان در چند روز اخیر به وضوح نمایان شد، وقتی آقای حیاتی گوینده قدیمی صدا و سیمای خودشان، در برنامه زنده ارادت شخصی خود را به ابی بیان کردند و بعد از کمتر از چهل ساعت ایشان را مجبور به پس گرفتن نظر شخصی اش کردند تا حدی که مرد بیچاره نفسش بالا نمی اید و حتی از آوردن اسم ابی هم وحشت داشت. هر چه باشد این حکومت رسم شکنجه و اعتراف دروغین گرفتن راه همیشگییش است. آنها ۴۱ سال است، یا با زور یا به کمک هنرمند حکومتی و یا با شستشوی مغزی، افراد را به این روز می اندازند. یعنی در این اوضاع خطرناک اقتصادی، بی کاری، زلزله و سیل، کم کردن صفر تومان و بی بهره گی ریال و کمبود بودجه و هزاران بدبختی دیگر باز هم خفه کردن مردم راجع به ارادت قلبیشان به یک هنرمند تبعیدی در زمره مهمترین وظایف این چماقداران است ومهر ورزی به آنها لرزه به پشت این زورگویان می اندازد. نهایتا از شما میپرسم: شما به کسانی که هنرمند تبعیدی را هنرمند فراری می نامند چه می گویید؟
iranianartists